هوایت
را به سینه می کشم
خفه ام می کند دلتنگی !
تو تکرارنشدنی ترین اتفاق زندگی من بودی…و عاشقانه ترین آن ....
اگر
نمی توانم همیشه مال تو باشم
اجازه بده گاهی، زمانی از آن تو باشم
و اگر نمی توانم گاهی، زمانی از آن تو
باشم
بگذار هر وقت که تو می گویی، کنار تو باشم
اگر نمی توانم عشق راستین تو باشم
بگذار باعث سرگرمی تو باشم
اگر نمی توانم دوست خوب و پاک تو باشم
اجازه
بده دوست پست و کثیف تو باشم
اما مرا اینطوری ترک نکن
بگذار دست کم چیزی باشم ..
“شل سیلور استاین”
عبــــور
میکـنــــم هـر روز ..
از
کنـارِ نــیمکت هـای خالـی پارک ..
طـوری
که انــگار کـسی ..
در
نـیمک های آخـرین ..
انـتـظـارمـرا
میکـشد ..
و
بـه آنجـا کـه میـرســـــم ..
بایـد ..
وانمـود
کـــــنم ..
کـه
باز هم دیــــــر رسیــده ام !
مـــــــــــــا،
نســـــلی هستیم کــــه،
بهـــــــترین حــــــــرفهــــــای زندگــــــیمان را نگفتیـــــم…
♠ ♠ ♠ کاش می فهمیدی برای اینکه تنهایم تو را نمی خواهم
بر عکس
برای این که می خواهمت ،
تنهایم ... ♠ ♠ ♠
خدایا
این دلتنگی های ما را هیچ بارانی آرام نمیکند
فکری کن
اشک ما طعنه میزند به باران رحمتت
من نه عاشق بودم
و نه محتاج نگاهی که بلغزد بر من
من خودم بودم و یک حس غریب
که به صد عشق و هوس می ارزید
من خودم بودم
دستی که صداقت می کاشت
گر چه در حسرت گندم پوسید
من خودم بودم هر پنجره ای
که به سر سبز ترین نقطه بودن وا بود
و خدا می داند
بی کسی از ته دلبستگیم پیدا بود
من نه عاشق بودم
و نه دلداده به گیسوی بلند
و نه آلوده به افکار پلید
من به دنبال نگاهی بودم
که مرا از پس دیوانگیم می فهمید
آرزویم این بود....
من چه خوش بین بودم
همه اش رویا بود
و خدا می داند
سادگی از ته دلبستگیم پیدا بود
کوچه ها را بلد شدم
رنگهای چراغ راهنما
جدول ضرب
دیگر در راه هیچ مدرسه ای گم نمیشوم
اما گاهی میان آدمها گم میشوم آدم ها را بلد نیستم.!
اگر تو روی نیمـــــــکتی
این سوی دنـــیا
تنـــــــــــــها نشسته ای
و همه آنچه نــداری
کســــــــی
است….
شاید آن سوی دنیا
روی نیمکتی دیگر
کسی
نشسته است
که همه آنچه ندارد تـــــــویی……..
نیمکـــــــــت های
دنیـــــا را چه بد چیده اند