loading...
نیمکت خالی...
x بازدید : 49 پنجشنبه 05 اردیبهشت 1392 نظرات (1)

زمان می گذرد و زمانه پیر می شود
تـنها یــــاد تــوست کــه هر ثانیه
در دلـــــــم جوانـــــــــه می زند
تو تکرار می شوی و من
هر روز بـوقت حضورت
دلتنگ می شوم
تیک تاک ثانیه ها
به وقت قرار عاشقیست
ساعتم را به وقت دلم کوک کرده ام
چون ثانیــــــــــــــــــــــــــه ها را

تنـــــــد تنـــــــد می شمارد



بگذار شیطنت عشق چشمان تو را به عریانی خویش بگشاید

هر چند معنی جز رنج و پریشانی نباشد.

اما کوری را هرگز به خاطر آرامش تحمل نکن




غريب است دوست داشتن. وعجيب تر از آن است دوست داشته شدن...
وقتي مي‌دانيم کسي با جان و دل دوستمان دارد ...
ونفس‌ها و صدا و نگاهمان در روح و جانش ريشه دوانده ؛ به بازيش مي‌گيريم
هر چه او عاشق‌تر ، ما سرخوش‌تر،هر چه او دل نازک‌تر ، ما بي رحم ‌تر ...
تقصير از ما نيست ؛ تمامي قصه هاي عاشقانه، اينگونه به گوشمان خوانده شده‌اند...





حرف هايي است که هيچ گاه زبانها به هم نمي گويند....
حرف هايي است که فقط دست ها مي توانند به هم بگويند
.




لحظه دیدار نزدیک ست.

باز من دیوانه ام ٬ مستم.

باز می لرزد ٬ دلم ٬ دستم.

باز گوئی در جهان دیگری هستم.

های ! نخراشی بغفلت گونه ام را ٬ تیغ !

های نپریشی صفای زلفکم را ٬ دست !

و آبرویم را نریزی دل !

- ای نخورده مست -

لحظه ی دیدار نزدیک ست




دلم را میپیچم لای پتوتا شاید سرما نخورد

ازبس که رفتار این روزهایت سرد است...

تو را باید روی چشمها گذاشت

کجایی؟

چشمهایم بهانه ات را گرفته اند...



می نویسم که تو بخوانى، اما حیف !
دیگران عاشقانه هاى مرا می خوانند و یاد عشق خودشان می افتند !
و تو… حتى نگاه هم نمی کنى …!





حتی
اگر نبـاشی
می آفــرینـمــت
چونانکه
التهاب بیابان
ســـــــــــــــراب را





امروز به پايان ميرسد
از فردا برايم چيزي نگو
من نميگويم :
فردا روز ديگريست
فقط ميگويم :
تو روز ديگري هستي
تو فردايي
همان که بايد به خاطرش زنده بمانم





قرارمان يک مانور کوچک بود !
قرار ب
ـــــــــــــود ...
تير هاي نگاهت مشقي باشد !
اما بــبـــيــن ،
يک جاي سالم بر قلبم نمانده است !!!



فاصله ها آزمونی است تا بفهمیم که عشق تا چه اندازه می تواند به دوردست ها سفر کند ......



زندگی کتابی است پر ماجرا ، هیچگاه آن را به خاطر یک ورقش دور نینداز . . .




بیا لبخند بزنیم بدون انتظار هیچ پاسخی از دنیا...




چه خوشبختی بزرگی ست بدبختی های کوچک !



کلمات قدرت آزار دادن شما را ندارند مگر اینکه گوینده آن کلمات برایتان بسیار عزیز باشند.



تجربه ام حکم می کندوقتی کسی باتمام قوا میکوشدبه چیزی برسد،نمی تواند،و وقتی باهمه ی توان ازچیزی می گریزد،معمولاْ همان سر راهش سبز می شود



همین حوالی هستند
کسانی که تا دیروز می گفتند:
بدون تو حتی نفس هم نمی توان کشید
و امروز در آغوش دیگران نفس نفس می زنند!



وقـتـی حـس میکـنم

جایــی در ایــن کره ی خاکی

تــو نفس میکــشــی

و مـن

از همان نفــــــــس هــایت ،،،

نفـــس میکشم

تــو باش !

هـوایت !

بـویـت !

برای زنده ماندنم کافـــی است




عشق محدود تنها به تصاحب معشوق می اندیشد و عشق بی انتها در جستجوی خویشتن است




نا امید نیستم
که از امید بگویم
آنچه هست یاس مطلق نیست!
عاقبت یک کلید
به قفل زنگار گرفته ی ما نیز می خورد !
همان ماه که پنجره های دیگران می تابد
به پنجره ی ما نیز خواهد تابید!
یک روز کسی نیز برای ما شعر خواهد گفت...



قلبی را که عشق می ورزد اما هرگز تسلیم نمی شود پذیرا باش


ارسال نظر برای این مطلب
این نظر توسط مینا در تاریخ 1392/02/06 و 18:15 دقیقه ارسال شده است

حستو می فهمم شکلک


کد امنیتی رفرش
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • نویسندگان
    آرشیو
    آمار سایت
  • کل مطالب : 25
  • کل نظرات : 35
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 1
  • آی پی امروز : 3
  • آی پی دیروز : 12
  • بازدید امروز : 6
  • باردید دیروز : 1
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 8
  • بازدید ماه : 10
  • بازدید سال : 53
  • بازدید کلی : 5,277
  • کدهای اختصاصی